LOVE

چند روزی می شد که دیگه زمین نمیرفتیم وتوی اون کوچه با دوستام فوتبال بازی میکردیم

که زدم شیشه ی یکی از خونه هارو آوردم پایین

وقتی اومد بیرون و سرم داد زد وعصبانی شد فهمیدم این همون دختر آرزوهامه که همیشه منتظرش بودم.

بعد از اون اتفاق هر هفته می رفتم ویکی از شیشه هاشونو میاوردم پایین

فقط به بهونه ی دیدنش,

حتی دلم واسه داد زدن هاش هم تنگ شده بود

از همون روز اول قلبم تو آفساید نگاهش بود اما اون با خودخواهیش منو

از زندگیش اوت کرد ولی من بازم کم نیاوردم و ادامه دادم اون روز...

وقتی اون روز...

وقتی اون روز با نامزدش دیدمش فهمیدم به فینال نرسیده

از لیگ خواستگاراش حذف شدم...

 

 

چند روزی می شد که دیگه زمین نمیرفتیم وتوی اون کوچه با دوستام فوتبال بازی میکردیم

که زدم شیشه ی یکی از خونه هارو آوردم پایین

وقتی اومد بیرون و سرم داد زد وعصبانی شد فهمیدم این همون دختر آرزوهامه که همیشه منتظرش بودم.

بعد از اون اتفاق هر هفته می رفتم ویکی از شیشه هاشونو میاوردم پایین

فقط به بهونه ی دیدنش,

حتی دلم واسه داد زدن هاش هم تنگ شده بود

از همون روز اول قلبم تو آفساید نگاهش بود اما اون با خودخواهیش منو

از زندگیش اوت کرد ولی من بازم کم نیاوردم و ادامه دادم اون روز...

وقتی اون روز...

وقتی اون روز با نامزدش دیدمش فهمیدم به فینال نرسیده

از لیگ خواستگاراش حذف شدم...



نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:,ساعت 13:30 توسط D&SH| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت


<

بابک جهانبخش - دوست دارم